جدول جو
جدول جو

معنی چرکین شدن - جستجوی لغت در جدول جو

چرکین شدن
(گُ کَ دَ)
کثیف و ناپاک شدن. (ناظم الاطباء). تغب. اتّساخ. استیساخ. (منتهی الارب). چرکن شدن. شوخگین شدن. آلوده و ملوث شدن. رجوع به چرک و چرکین شود، ریم آلود شدن. (ناظم الاطباء). چرک آلودشدن زخم. ریمناک شدن جراحت. رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود، زشت شدن. (ناظم الاطباء). قبیح و بدصورت گشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به چرکین شود، حقیر و فرومایه شدن. (ناظم الاطباء).
- چرکین شدن دل، مکدر گشتن و بددل شدن. (ناظم الاطباء). دل چرکین شدن. افسرده خاطر شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
کثیف کردن. آلوده کردن. شوخگین کردن. تدنیس. (منتهی الارب). رجوع به چرک و چرکن و چرکین شود.
- چرکین کردن دل کسی را، افسرده و ملول و آزرده خاطر ساختن او را
لغت نامه دهخدا
(زَ تَ)
گر پیدا کردن. جرب گرفتن. عر. عرور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ /نِ کَ دَ)
یار شدن. همسر شدن:
خاک خراسان بخورد مر دین را
دین به خراسان قرین قارون شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ دَ)
آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن:
جامۀ پر صورت دهرای جوان
چرک شد و شد بکف گازران.
رودکی.
رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترکیب شدن
تصویر ترکیب شدن
همداییدن ترومیدن همبودن
فرهنگ لغت هوشیار
محکم شدن چیزی در چیزی چون میخ آهنین در تخته فرو رفته محکم شود. پر پیچ و تاب شدن پر آژنگ شدن پر شکن گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگین شدن
تصویر گرگین شدن
مبتلا شدن حیوان به بیماری جرب
فرهنگ لغت هوشیار
اخت شدن نزدیک شدن اقتران، مصاحب شدن همنشین شدن: زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر. (دیوان کبیر 26: 1)، همانند شدن چیزی بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرک شدن
تصویر چرک شدن
کثیف، ناپاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کثیف شدن، چرکین شدن، چرکناک شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد